امام عشق
مولا جان، ثانیه ها مشتاقانه فدای آمدنت میشوند
چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, :: 7:41 ::  نويسنده : گمنام

چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, :: 7:30 ::  نويسنده : گمنام

گویندهمه  که روز عید آمده است

             این نکته بطبع من بعید آمده است

 روزیست به ماعید که گویند همه

         زان یار سفرکرده نوید آمده است

 

 

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : گمنام

با شهدا سال را تحویل کنیم

همزمان با لحظه تحویل سال در قطعه 44 (شهدای گمنام) گلزار شهدای بهشت زهرا ، مراسم تحویل سال برگزار می گردد. منتظر قدوم سبزتان هستیم

یاد همه شهدا بخیر

 

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : گمنام

با شهدا سال را تحویل کنیم

همزمان با لحظه تحویل سال در قطعه 44 (شهدای گمنام) گلزار شهدای بهشت زهرا ، مراسم تحویل سال برگزار می گردد. منتظر قدوم سبزتان هستیم

یاد همه شهدا بخیر

 

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : گمنام

با شهدا سال را تحویل کنیم

همزمان با لحظه تحویل سال در قطعه 44 (شهدای گمنام) گلزار شهدای بهشت زهرا ، مراسم تحویل سال برگزار می گردد. منتظر قدوم سبزتان هستیم

یاد همه شهدا بخیر

 

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : گمنام

با شهدا سال را تحویل کنیم

همزمان با لحظه تحویل سال در قطعه 44 (شهدای گمنام) گلزار شهدای بهشت زهرا ، مراسم تحویل سال برگزار می گردد. منتظر قدوم سبزتان هستیم

یاد همه شهدا بخیر

 

شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 17:5 ::  نويسنده : گمنام

گفتند بچه است. عمليات نرود. گريه كرد، زياد. يك كوله پشتي دادند پر از باند و پنبه. گفتند امدادگر باشد. عمليات شروع شد. مجروح پشت مجروح. سر يكي دو ساعت همه وسايلش تمام شد. خواست برود جلو كه يك مجروح ديگر آوردند. با كمربند دستش را بست. مجروح بعدي را آوردند آستين‌هاي لباسش را پاره كرد و پايش را بست...
مجروح آخر را كول كرد و برگرداند عقب. توي راه همه يك جوري نگاه مي‌كردند. وقتي رسيد عقب ديد از لباس‌هايش چيزي نمانده، جز يك شُرت و نصف زيرپوش.

بر گرفته از خاطرات شهدا

چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:25 ::  نويسنده : گمنام

تو هم مثل من خجالت می­کشی بپرسی: ایرانی اش را هم دارید؟
یا اگه فروشنده تاکید به نمونه خارجی کرد، زود کوتاه می­آیی؟
رویت نمی­شود که اصرار کنی؟ ....
خیلی از اجناس مرغوب ملی در سایه کمپانی­های خارجه گم شده­  اند.
و ما حال جستوجو نداریم. چون اینقدر هم مهم نیست!
قبول داریم آقا امر فرموده ­اند ولی ...! کو گوش شنوا ...

چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 16:22 ::  نويسنده : گمنام

 

دوست داشتن به دله، بی خیال ظاهر
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:

 

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 21:39 ::  نويسنده : گمنام

آسمان دلتان امشب اگر ابری شد یک نفر مانده به راه سخت محتاج دعاست

یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 21:36 ::  نويسنده : گمنام

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم گذشتیم.آنجا پشت خاکریز بودیم اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. انجا بر روی درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست و اینجا مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید...

یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 21:9 ::  نويسنده : گمنام

رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به من گفت « زندگی ای که من می کنم سخته ها .» گفتم « قبول.» برای همه کاراش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم می خورد. مطالعه خیلی می کرد. خیلی وقت ها می شد روزه می گرفت. معمولا همان روزهایی هم که روزه بود می رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دونفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا می گرفتیم، دو نفری می خوردیم .خیلی وقت ها می شد نان خالی می خوردیم. شده بود سرتاسر زمستان ، آن هم توی تبریز ، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد. کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نکند چند لا چند لا پتو و فرش و پوستین              می انداختیم زمین.........

برگرفته از خاطرات همسر شهید باکری

یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 20:57 ::  نويسنده : گمنام

هركس مي‌خواست او را پيدا كند، مي‌رفت ته خاكريز. جبهه كه آمد، گفتند بچه است؛ امدادگر بشود.
هركس مي‌افتاد، داد مي‌زد «امدادگر...! امدادگر...». اگر هم خودش نمي‌توانست، ديگراني كه اطرافش بودند داد مي‌زدند: «امدادگر...! امدادگر...».

* * *

خمپاره منفجر شد؛ او كه افتاد، ديگران نمي‌دانستند چه كسي را صدا بزنند. ولي خودش گفت:

«يا زهرا...! يا زهرا..

.

درباره وبلاگ

دلم هوای تو کرده. هوای آمدنت......
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام عشق و آدرس emam-eshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 46
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content